جدول جو
جدول جو

معنی پخش تلویزیونی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

پخش تلویزیونی کردن
بثٌّ على شاشة التّلفزيون
تصویری از پخش تلویزیونی کردن
تصویر پخش تلویزیونی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
پخش تلویزیونی کردن
Televise
تصویری از پخش تلویزیونی کردن
تصویر پخش تلویزیونی کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پخش تلویزیونی کردن
diffuser
تصویری از پخش تلویزیونی کردن
تصویر پخش تلویزیونی کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پخش تلویزیونی کردن
übertragen
تصویری از پخش تلویزیونی کردن
تصویر پخش تلویزیونی کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
پخش تلویزیونی کردن
प्रसारित करना
تصویری از پخش تلویزیونی کردن
تصویر پخش تلویزیونی کردن
دیکشنری فارسی به هندی
پخش تلویزیونی کردن
نشر کرنا
تصویری از پخش تلویزیونی کردن
تصویر پخش تلویزیونی کردن
دیکشنری فارسی به اردو
پخش تلویزیونی کردن
সম্প্রচার করা
تصویری از پخش تلویزیونی کردن
تصویر پخش تلویزیونی کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
پخش تلویزیونی کردن
kusambaza
تصویری از پخش تلویزیونی کردن
تصویر پخش تلویزیونی کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
پخش تلویزیونی کردن
yayınlamak
تصویری از پخش تلویزیونی کردن
تصویر پخش تلویزیونی کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
پخش تلویزیونی کردن
방송하다
تصویری از پخش تلویزیونی کردن
تصویر پخش تلویزیونی کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
پخش تلویزیونی کردن
放送する
تصویری از پخش تلویزیونی کردن
تصویر پخش تلویزیونی کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
پخش تلویزیونی کردن
לשדר
تصویری از پخش تلویزیونی کردن
تصویر پخش تلویزیونی کردن
دیکشنری فارسی به عبری
پخش تلویزیونی کردن
menyiarkan
تصویری از پخش تلویزیونی کردن
تصویر پخش تلویزیونی کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
پخش تلویزیونی کردن
транслювати
تصویری از پخش تلویزیونی کردن
تصویر پخش تلویزیونی کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
پخش تلویزیونی کردن
транслировать
تصویری از پخش تلویزیونی کردن
تصویر پخش تلویزیونی کردن
دیکشنری فارسی به روسی
پخش تلویزیونی کردن
uitzenden
تصویری از پخش تلویزیونی کردن
تصویر پخش تلویزیونی کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
پخش تلویزیونی کردن
televisar
تصویری از پخش تلویزیونی کردن
تصویر پخش تلویزیونی کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
پخش تلویزیونی کردن
trasmettere
تصویری از پخش تلویزیونی کردن
تصویر پخش تلویزیونی کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
پخش تلویزیونی کردن
transmitir
تصویری از پخش تلویزیونی کردن
تصویر پخش تلویزیونی کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
پخش تلویزیونی کردن
播送
تصویری از پخش تلویزیونی کردن
تصویر پخش تلویزیونی کردن
دیکشنری فارسی به چینی
پخش تلویزیونی کردن
transmitować
تصویری از پخش تلویزیونی کردن
تصویر پخش تلویزیونی کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
پخش تلویزیونی کردن
ออกอากาศ
تصویری از پخش تلویزیونی کردن
تصویر پخش تلویزیونی کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی